یه آدم دیگه
همیشه فکر می کنم
امروز که بگذرد
من فردا آدم دیگری خواهم بود
و اگر تو نیز بدانی
آنوقت من و تو هر روز
از دیدن یه آدم دیگه
لذت می بریم
تو موهایت سفید می شوند
من موهایم می ریزند
تو پاهایت کندتر می شوند
من دستهایم می لرزند
علی
یه آدم دیگه
همیشه فکر می کنم
امروز که بگذرد
من فردا آدم دیگری خواهم بود
و اگر تو نیز بدانی
آنوقت من و تو هر روز
از دیدن یه آدم دیگه
لذت می بریم
تو موهایت سفید می شوند
من موهایم می ریزند
تو پاهایت کندتر می شوند
من دستهایم می لرزند
علی
گپی با منیرو روانی پور
خوب باید به آدما و نگاهشون احترام گذاشت و تلاش کرد تا یاد بگیرند به خل و خشتک دیگران کار نداشته باشن ...هر چند ماجرای سختی ست که ریشه در فضولی و حسادت و جلوه گری دارد و همواره در ضمیر ناخودآگاه همه ما پنهان است ،چنانکه وقتی با خیلی از جباران و محترکان خطا کار گفتگو می کنی که چرا این کار را کردید بلافاصله می گویند اشتباه کردیم و بهر جهت ذات آدمی همین است شما نویسنده محترم بوشهری با همه زیر و بمی که بسان دیگران داری خیلی حرفها را جدی نگیر و به کارت سخت و پر تلاش ادامه بده باید اضافه کنم در این هوای ابری و بارانی به تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ من در حد حوصله و مقدورات فکر می کنم سالها پیش یکی از کتابهای شما را خوانده ام و البته نقد آثارتان را همواره می خوانم زیرا هم نثر اختصاصی شما را دوست دارم و هم فضای آن قصه را که در جنوب خاک و خُل ما می گذشت و من آنها را که روانشان زار گرفته بود از نزدیک دیده بودم و حالا جسته و گریخته از آن کتاب یاد می کنم هر چند اسمش را نیز از یاد برده ام راستی اگر هنوز در زندگی مشترک هستید حتما سلام همسر محترمتان آقای بابک تختی و فرزندتان غلامرضا را برسانید ...دیگر عرضی نیست و اما همه این شرح ماوقع بهانه ای بود برای من که اندکی ،سر سوزنی دست به قلم بشوم . زیرا از هر سو که می نگرم اینجا یعنی تهران خیلی سخت می گذرد.امیدوارم هر چه زودتر پرت شوم همان جنوب خودمان مرده و زنده اش مهم نیست.علی
حکایت خانه خرابی ها
هیچ وقت فکر نمی کردم هر روز در این فضای تیره تر از دیروز و هر سال دریغ از پارسال در این جهنم تورم قدرت و ثروت که از راه پله های شلوغ دروغ و تزویر بالا میرود اینقدر دوام بیاورم و تعریف های خدشه دار از همه چیز را بشنوم و اصرار داشته باشم که یا مثل من فکر کنید یا خانه خرابتان می کنم و خوب خیلی بعید است که بعد از بیست و یک قرن میلادی که از اشرف مخلوقی بشرها می گذرد هر کسی از هر جا زورش رسید در پی خانه خرابی قومی و ملتی و عشیره ای باشد و برای کارش نیز هزار و یک دلیل منطقی بیاورد که اگر من خانه خرابت نمی کردم یکی دیگر این کار را می کرد. و خلاصه حکایتی ست این خانه خرابی ها ... علی
لبخند و بوسه
کاش چناری باشم
پر از برگ و بار تازه
تا از میان شاخه هایم
پنجرهای بسازند کلاغان و گنجشکان
برای لبخند صبح خورشید
بوسه شب مهتاب در آسمان بهاری
و تماشا کنند از دور
کلاغان و گنجشکان
دلتنگی های آدمی را
بی آنکه خودشان عادتِ دلتنگی باشند
علی
گل رُز
هیچ روزی تکرار نمی شود
دو شب شبیه ِ هم نیستند
دوبوسه یکی نیستند
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست
دیروز ، وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم، که انگار گل رُزی از پنجره ای باز
به اتاق افتاده باشد.
دیشب خوابت را دیدم فرزندم
در یک پمپ بنزین بین راهی بودیم
بعد پیاده شدی که بروی
مثل گلبرگهای گل رُز با نسیم
گفتم برو فرزندم
حالا مجبورم فقط با خاطراتت زندگی کنم
همسرایی با شیمبورسکا....علی