سروده شب سفر
در این شبِ سفر
مهتاب و ستاره
رهایم نمی کنند
هر عشق
هر نگاه
هر پیام کوتاه
فرصت دوباره ای ست
برای زیستن
علیرغم این همه تیرگی
که در ذاتِ خسته شب است
علی
این سالهای جدایی
امروز جمعه به تاریخ ۹ آبانماه ۱۴۰۴
روز مسرت بخشی بود
به خانه که رسیدم
یخچال فریزر تمام قد ایستاده بود
کولر از سر شوق لبخندی زد
قالیچه ها و پادری ها دست زدند
و قالی ها قر به کمر دادند و
عینهو جمیله
رقصیدند
آبشون نبود
چه ولوله ای شد
ظروف سکوت را شکستند و
فلاسک آب خواست
تا چای را دم کند
جارو دلش لک زده بود
برای پر کشیدن به هر سوراخ و سمبه
نظافت خانه دوست
خدایا! من اینقدر دوست دارم و نمی دانستم
عشق هم تابوی شکننده ای ست
در سینه پنهان
که زمان نمی شناسد
بعد اجازه بدهید عزیزان محجوبم
سری به آرامستان بزنم
یه دل سیر گریه کنم
و آب به آسیاب هستی بریزم
مثل همه این سالهای جدایی
فرزند! انتظارم را می کشد.
ماهشهر علی