حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

حماقت بی پایان

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۳۱ ب.ظ

حماقت بی پایان
کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی  حکایت مبارزه جانانه آدمی  با ظلم و حماقت است که گاهی منجربه پیروزی و زمانی شکست میگردد .نویسنده بعد از دریافت جایزه نوبل در گفت و گویی تاکید می کند من در این قصه کوشیدم یک پیرمرد واقعی بسازم و یک پسر بچه واقعی و یک دریای واقعی و اگر آنها را خوب از کار در آوردم به علت راست گویی در نوشتن است. می دانی دوست من سخت ترین کار این است که چیزی را راست و درست از کار در بیاوریم گاهی فراتر از واقعیت بنویسیم اما هرگز دروغ نگوییم .آدمی به هر چیزی عادت می کند کافی ست چند روزی بگذرد و تکرار شود برای همین است که ما گاهی به دروغ و گاهی  به عزاداری و اندوهناکی بی پایان عادت می کنیم و بی آنکه دلیلی داشته باشیم وحشتی سهمگین سراپای وجودمان را  فرا می گیرد  ودر این بین  هیچ راه گریزی متصور نیستیم مگر پذیرش تراژدی زندگی و  مرگ قهرمانان.
به ارنست پیام میدهم! نگران نباشم ما ملتی هستیم که قرنهای متمادی ست  در این وضع تراژدی مرگ خود ساخته بسر می بریم بی آنکه دلیلی منطقی برای مجموعه رخت عزایمان داشته باشیم ،گفت جدی می گی! و در آخر اضافه می  کند آدمی را برای شکست نساخته اند آدم ممکنه از بین بره اما شکست نمی خوره این را همینگوی می گوید .و من در پاسخ می گویم نه اینطور نیست قدم به قدم جای پای آدمی و همه لحظاتش پر از اضطراب شکست  و سقوطی خود ساخته است که اگر شانس بیاورد حلقه آویز می شود مثل کیومرث پوراحمد و یا مثل خودت که با یه تیر تفنگ شکاری به زندگی خاتمه می‌دهد خوب ارنست همینگوی گرامی اینا همه اگر شکست نیست پس برگ بی خاصیت چغندر است گفت ببین چقدر از مرحله پرتم گفتم کدام مرحله عزا یا عروسی !به صورت کشدار گفت ن.....ه حماقت آقا !حماقتِ بی پایان بشری!  بگذریم
قصه پیرمرد و دریا اثر شگفت انگیز ارنست همینگوی نویسنده آمریکایی ست که در خط خط کتاب ا علاوه بر عظمت اندیشه و قلم گیرای  نویسنده ،خواننده  نوعی همذات پنداری و هارمونی با محتوای آن در خود احساس می کند که شاهکار آفرینندگی ست.
به تعبیر نویسنده پیرمرد و دریا عصاره زندگی اوست و به نوعی شاید عصاره زندگی خیلی کسان باشد که قلم جادویی همینگوی را نداشته اند اما همذات پنداری اثر باعث می شود که خواننده بارها و بارها از مسیرهای پیرمرد در مبارزه با طبیعت بی رحم و شکننده عبور کند و  با دگردیسی هایش شریک شود.
اولین آشنایی و ارتباط من با کتاب  پیرمرد و دریا در سال اول ورودم به دانشکده ادبیات بود و نقدی که خیلی ابتدایی  بر آن نوشتم و بعدها بارها و بارها کتاب را  خواندم و با فراز و فرودهای متوالی داستان  همذات پنداری کردم .
یادم  هست استاد کلاس درس داستان‌نویسی ما  سرکار خانم  دکتر متحدین بودند که اعتقاد داشتند با این قصه دریا و زندگی را  به شکل عملی تجربه کنید  .زیرا قصه پیرمرد و دریا گوشزد می کند که زندگی برای آدمی در این جهان اتفاقی نیست مگر مقابله با شکست که باید با همه بیچارگی و تنهایی به آن تن دهد  و مقصد آخر نیز هیچ نیست مگر یک تن خسته و پذیرش شکست که گریز ناپذیر است .یادش گرامی استاد ما علیرغم مصائبی که در طی انقلاب فرهنگی بر سرش رفت چقدر راست می گفت به تعبیری زندگی همه ما برای خودش پیرمرد و دریایی ست و حماقت طول و دراز آن.

ماهشهر ع-ر
  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۵
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی