حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

حکایت حال

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۱۸ ب.ظ

حکایت حال
در این شب سوم فرودین ۱۴۰۳ بعد از روزی پر باران که نوید سالی ترسال است و غروبی هم به میمنت و مبارکی اسمان مزین به قوس و قزح یا همان رنگین کمان گردید که کلی چشم اندازمان را نوازش داد ، قدیمی‌ها می گفتن رنگین کمان پسین گاهی نشانه خوبی نیست برای ادامه باران و ترسالی  ، و بر عکس اگر اما  بامداد رنگین کمان بشکفد نوید سالی پر طپش و  پر باران است ...البته من به فال نیک می گیرم همه قضایای این سال را علیرغم دلتنگی ها که بر سینه ام سنگینی می کند و بعلاوه به اعتقادات قدما و برداشت شان از مظاهر طبیعت و هستی  به دیده احترام می نگرم و حالا در این شب مفرح بعد از باران آمدم و آرامشم را با گل ها و بوته ها و درختان بلوار پشت دیوار سپاه تقسیم کردم و گوش جان سپردم به صدای خوش حشرات و وزق ها که سرمستی را به کام شب شیرین کرده اند .
از همان ابتدای روز نو و سال نو و نوروز امسال قصد داشتم که از وزانت و زیبایی گل اومد بهار اومد بنویسم و با سور و سات باران و لبخند غنچه ها همذات پنداری کنم و از اینکه لادن های قرمز از شرم زیر فرش سبز برگها پنهان شده اند رخسار بر دارم و به یاد سالهای دیر و دور به اطلسی ها و سوسن ها عرض ارادتی نمایم و به میهمانی خنده چمنزار طول و دراز بلوار بروم.
در حال پیاده روی داشتم به فضا و زمان که عنصر حرکت هستی ست از قول انیشتین فکر می کردم و به این نتیجه رسیده بودم که زمان رویایی تجریدی بیش نیست و از مکان است که زاده می شود و تکرار بی تمثیل فصول را در پی دارد و سپس همه در قاعده ای از الکتریسته یا همان فضازمان تعریف می شوند و از آنجا سر از قانون جابجایی و کوانتوم در می‌آورند که البته همه اینها نتیجه خوانده های جسته و گریخته ای ست که از صیرورت هستی به ظاهر استنباط کرده ام که اثباتش با اهل فن بوده و من فقط به برق نگاهی از کنارش عبور کرده ام و بگذار تا بگذریم و در شمایل روی تو بنگریم که هر ذره ای قصه سرگشتگی خود را دارد... از همین حشره که این دور و حوالی می چرخد تا آن ستاره دور که لبخند کشدارش در این شب روشن پایان ناپذیر است. هر چند دنیای آدمیان آنچنان روی انبار باروت است که هر آن امکان انفجار عظیم میرود جنگ روسیه و اوکراین با جانبداری مطلق آمریکا و غرب از یکسو و شرح بی نهایت نابودی باریکه غزه  ادامه دارد و ساعت هاست که از حمله گروهی از اسلحه بدستان به یک سالن موسیقی در مسکو می گذرد که به آنی به قتل عام صدها نفر منحر گردیده در حالی که دست رهبران سیاسی دنیا از شرق تا غرب بر روی ماشه شلیک اتمی ست که تفاوتی ندارد می خواهد بایدن لیبرال باشد یا پوتین تمامیت خواه و این حال و روز دنیاست با قدرت های یکه تازش و قطعا حال  مابقی بهتر از این نیست از این اینجایی ، تا  اون اونجایی در شبه جزیره کره و تا ملابرادرها در همین حوالی.
و شیخ نشین های خلیج فارس هم حیات خلوت انگلیس و ابواب جمعی هستند و خلاصه دنیای شیر تو شیری ست که ارزش زادن و شدن ندارد هر چند طبیعت کماکان کار خودش را می کند بهار و نوروزش برقرار است و باز هم اضافه کنم ما در دنیایی زیست می کنیم که جنگ و رذائل آدمی از هر سو باعث بوجود آمدن حوادث دهشتناک در تاریخ معاصر گردیده و البته پیش از آن نیز مالی نبود.
ماهشهر علی

سرود یاس و نومیدی
رنه دکارت فیلسوف فرانسوی و واضع قضیه مشهور می اندیشم پس هستم می نویسد عقل سلیم تنها گوهری ست در دنیا که به درستی بین مردم تقسیم شده است زیرا هر کس عقیده دارد که بهره ی کافی از آن برده است.زیرا همه ما در این ماجرا خود را عقل کل می دانیم از صدر تا ذیل.
ای کاش  ایشان اضافه می کرد بشریت چقدر از تزویر و ریا و نادانی ضربه خورده است و دوراندیشان و عاقلان عرصه اجتماعی  همواره گوشه انزوا در پیش گرفته اند نمی دانم چرا از دیروز ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ که بعد از هزار کیلومتر رانندگی با وسیله شخصی از ماهشهر تا رسیدن به تهران و دیدن آن همه نمادهای متضاد با عقل و دوراندیشی در همه جنبه های زندگی که مردم را در وضعیتی  منزوی و نگران حال و آینده قرار داده است دارم با خودم و عقل ناقصم کلنجار می روم  براستی چه اتفاقی افتاده است که جامعه ما به اینجا رسیده است . نگرانی در چهره های مردمی که از کنارت عبور می کنند موج می زند. به شخصه در طی عمر گذرنده ام و علیرغم گذشت آن همه مصائب شخصی و اجتماعی این چنین سرود  یاس و نومیدی نخوانده بودم.
تهران علی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۱۵
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی