حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

دل از انتظار خونین دهن از امیدخندان

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان.....سعدی

.....ازسروده شرح نگاهی....

چه شرح زیبایی باید بنویسم

برای نگاهت؟

کلامم بی شک صحرایی تشنه ست

وآسمانم سرابی بیش نیست

ای این همه ستاره و مهتاب

درکنج دلت

ای این همه جاده

دلتنگ عبورت

بگذار بربال خورشید چشمانت

تنها سفر کنیم

ماهشهر شهریور 1394 علی ربیعی(ع- بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۰:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

جان استوارت میل فیلسوف انگلیسی یکی از مصائب در زندگی  بشر را به علت ناکامی در احترام به آزادی می داند.... ایشان خاطر نشان می کند در روابط اجتماعی انسان  اصلی برای آزادی وجود  دارد بدین مضمون مادامی که افراد به دیگران آسیبی نمی رسانند باید از محدودیت ها آزاد باشند ، آزادی بیان و اندیشه ،آزادی سلیقه وپیگیری آن ، آزادی اجتماع ...او استدلال می کند که افراد هنگامیکه آزاد باشند در انتخاب و زندگی، کامیابتر هستند.....

صدای آزادی

در تاریکترین لحظه ها

صدای شورانگیز نور را می شنوم

صدای تبسم خورشید

وقتی لبخند می زند به گیاه

صدای بال کبوتر

هنگامه شفاف آسمان

صدای ماهی حوض

برق پولکها

قلبم را هم

قلمفرسایی می کنم

بالا بلند و دلیر

تا هر جا که آزادی بروید

تیرماه 1374 ماهشهر علی بهار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۵:۲۳
علی ربیعی(ع-بهار)

هزار جهد بکردم که سٌرعشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم....سعدی

شانزده آذر که می رسد یاد و خاطره همه آن سالهای عجیب در ذهن و ضمیرم زنده می شوند....گاهی به لبخندی گاهی به شوقی و زمانی به اشکی که با یادهای چندین نسل تکرار شدند هرچند امروزهم شانزده آذر است!...مثل هر سالِ دراین روز...من زنده می شوم...نفس می کشم...دست می زنم به سینه به قلبم، به دنبالم اینم که پیدا کنم کسی را که گم کردم آنروز.....................تهران زمستان 1380علی ربیعی ( علی بهار)

 از عاشقانه ها

گویی آن انارهای شیفته

در قاب دلم

همه ترک برداشتند

حضورت جاذبه قرمز غروب بود

شوق دیدارت لذت وافر طلوع

قسم می خورم

به ارتفاع قراری که داشتیم

بذری که کاشتیم

عمری ست انتظار می کشم

تا ببینمت

جاده ات را گم کرده ام

سرابت را پیدا

ماهشهر پاییز 1380علی ربیعی(ع-بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۱
علی ربیعی(ع-بهار)

یارب از ابر هدایت برسا ن بارانی     

 بیشتر زانکه چوگردی زمیان برخیزم.....حافظ

سروده ترسالی

زیر تازیانه باد و باران

تر سالی مبارک است

با گلبنان برخواسته از خواب خستگی

شرح و حکایتی ست

بسان لالایی غوکها و برکه ها

صلح و سلامتی  پرآب رودها

لغزش مواج علف زارها

انبساط انبوه ابرها

و من که

با باغها و گلهای  شمعدانی  این همه فصول سرخوشم!

ماهشهر آبان 1394 علی ربیعی(ع- بهار)

درباره شعر

شعر از ضمیر ناخودآگاه آدمی سرچشمه می گیرد و بر پریشانی روح سرگشته وی در وادی حیرانی  بی مقدار یا با مقدار هستی سوار است....زادگاه شعر جان و دل است نه آب و گل به تعبیر مولاناو برای اینکه به این سراچه احساس که دل آدمی ست پی بیر یم  باید به مکاشفه ای درونی اما نامکشوف با خودی برسیم که اقبال لاهوری در اسرار خود جَست و جُست! که هیچش کرانه نیست یعنی در آنجا به غیر از هیچ ، هیچ نیست تویی و این همه ناشناخته ها و بید بن های غریب افتاده در بیابان تنگدستی از بی آبی پس تشنه وتنها  در برابر این دار مکافات ایستاده و همنوا با باد و طوفان و خاک و باران می شوی و این یعنی عشق منصفانه ای که تو را برای آنی میهمان خوان یغمایش کرده است ...می خواهی درخت  باشی در واحه ای و یا خار مغیلان که هردم در پایی می خلد اما هرچه هست و می خواهد باشد این لحظات نامکشوف را از دست ندهیم که به هجر یا وصل چون بومرنگی به ما برمیگردد... ....                            از دفترهای گذشته ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۵
علی ربیعی(ع-بهار)

 لذت ریزش مداوم باران برای ما جنوبیها و کویر نشین ها به تعبیر حافظ شُرب مدامی است که اگر ببارد زندگی بخش روح و جانمان میگردد.....و آنگاه که بارید  به آرامش و سکونی میرسیم  که در عالم عرفانی عاشق به سیمرغ وحدانی رسیده است...باری شمیم باران و خاک باران خورده در اریبهشت جنوب موهبتی است که کم پیش می آید .....

.......وقتی که گنجشکان را می بینیم سراسیمه به سمت درخت کهنسال سدر(کُنار) کنار خیابان هجوم می برند و در ولوله ای بی محابا جایی برای بیتوته می جویند ...با خودم می گویم حتما خبری است از بادی و خاکی ویا بارانی که پرندگان این چنین در پی ملجایی هستند زیرا که با طبیعت دوست تر از ما آدمیانند و تا برمیگردم آسمان غرمبه و بعد رعد و برق و رگبار باران دراین اول اریبهشت شروع شده است...باری سخاوت بی نظیری ست بویژه بعد از این همه سال بی باران ! 

لذت باران

شادمان از ریزش یک ریز باران

زیر سقف خیس و نمناک شبا نگاهان ابری

می دوم از خانه بیرون

بر لبانم می نشینند

قطر ه های نرم باران

چون زمینی خشک و تشنه

با همه دلداگیها

قطره هارا می ربایم

قطر ه هارا می چشانم

آرزو دارم

که سگهای شبانه

دیر گاهی را به خواب خستگی هاشان بمانند

یا که آوازی نخوانند

تاکه این باران بخواند

تا که این باران ببارد

ماهشهرعلی ربیعی (بهار) زمستان 1384

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

میراث جاودانه مادر همین سروده های دلنشین در گویش دشتی (لری جنوبی )به لهجه ماهشهری ست ..... و من به زبان همین پارسی به رسم الخط امروز این سروده ها را ترجمه می کنم..... پیشنهاد دوستی خوش ذوق هم برای این دوبیتی های مادرم شب شنبه خیال بود

1


شفق روشن زعکس رویت ای دوست

شب یلدا اسیر مویت ای دوست

نمی شد یکدمی با ما نشینی

ببویم بوی عنبر بویت ای دوست


2

چه شد ای دل همیشه نه به کامی

چه شد ای دل که سرگردون مدامی

بسان مرغ وحشی می زنی پر

نخوردی دانه و هردم به دامی

3

زمانی ،روزی، داشتیم هوایی

دو دروازه دوتا دالان سرایی

نیاید سال و امسال و همه سال

پراکنده شدیم هریک به جایی

4

شب شنبه خیال یارم اومد

دوشنبه نامه دلدارم اومد

چهارشنبه کشیدم انتظارش

که پنج شنبه گل بی خارم اومد

5

چه سازم تا زرنجم نی بروید

که آزار دلم این نی بگوید

گر آزار دلم را نی نگوید

زنم آتش به نی زار،نی نروید....


ماهشهر پاییز 1394 علی ربیعی(ع-بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

چه لذت بی حاصلی ست بی تو!

  شکوفه یاس ...میر نوروزی

بوی خوش آویشن کوهی

خاک مقرب درباد

این همه زندگی

که پنهانی با نسیم عشق ورزی کردند

وجنوبم !

جنوب ملال آور آهن ونفت

 جغرافیای شکننده ای بود

که خاموش می شد مثل بره سربراه عیسی

 

تالابها و سرودخوانی موزون غوکها

مزارع و دلسپاری شهلای مرغابی ها

صحرا وتن آسانی مجنون جوانه ها

آسمان وآشفته گی بی شمار ستاره ها

حکایتی بود این دوستت دارم

 دیوانه وار چون دل مجنونم

بگذار بگویم یادی ازشرم چشمانت

 تنها جانپناهم بود

پاییز1380ماهشهر علی ربیعی (علی بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۲۵
علی ربیعی(ع-بهار)

پیچ ناتمام جاده

خمیازه دره

التهاب کوه

رنجش آفتاب

هنگامیکه زیر سایه ابری گم می شود

دویدیم و دویدیم

به ناکجا رسیدیم

غمنامه انسان

در شرح مه آلود هستی

وافق که همه چشم انداز دور هیچ است

مانند آسمان آبی نامفهوم

ومسافران بیشمارش

در این وادی حیرانی

شیراز شهریور94علی ربیعی(ع- بهار)

......رفتا ر مسئو لانه                                                                                                    

در منازعات اجتماعی آنچه  نبرد دو گروه افراطی برای جامعه به ارمغان می آورند نزول انرژی رشد و توسعه است هرچند  این فرایند تاریخی یعنی افراط گرایی به عنوان یک قاعده و قانون تحول اجتماعی به طور مستمر رخ داده و بازهم رخ خواهد داد که این نیز ریشه در خوی غریزی آدمی دارد اما از این که بگذریم  تجربه نشان می دهد که همیشه هر خشونتی در یک جبهه و در یک طرف با خشونتی در طرف مقابل پاسخ داده می شود. چراکه هر شیوه ی کارزار لاجرم شیوه ای مشابه برای تقابل می طلبد. این بدان معنی خواهد بود که در این کارزار همیشه جریان های حد وسط با رفتارهای عقلانی و مسالمت جو و پیرو گفتگو ، دیالوگ و اقناع به حاشیه ی کارزار رانده می شوند و نه فقط ابتکار عمل را از دست می دهند بلکه عرصه ی کارزار را به ناگزیر و از سر درماندگی به خشونت طلبانی که ویرانگری همه چیز از ساختارهای فیزیکی گرفته تا اخلاقی جامعه از مشخصه های اصلی آنان است واگذار می کنند. توگویی افراطیون هر دو خاستگاه برای صعود  به بالای قدرت در جامعه، برنامه ای از پیش تعیین شده برای چنین سوگیریِ تقابل، تدارک دیده اند. بنابراین مسئولیت پذیری هر شخص حقیقی یا حقوقی در جامعه حکم می کند که در این تقابل، رویکردی اختیار کند که عقل و منطق و گفتگو جای خشونتِ گفتار و کردار را بگیرد . از نتایج ناگزیر همین فرایند است که اهمیت رفتار مسئولانه برای هر کسی در جامعه ی شکننده ای چون جامعه ی ما، هم پی آمدهای اخلاقی و هم اجتماعی خواهد داشت که امید این پیامد ختم به خیرگردد.....                                                                      

ماهشهر مهر ماه 1394 علی ربیعی(ع-بهار)


 








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۵
علی ربیعی(ع-بهار)

......از خاطرات جنگ .....شب عملیات ..........

شب های عملیات سخت است و خاطره انگیز ،سخت است زیرا تو یا همین دوست کناری تو شاید فردا نباشی و اگر هم باشی مثل حالا سالم نباشی که این از خاصیت های ابتدایی جنگ است که همه ما با آن کنار آمده ایم بویژه فرمانده گروها ن  3 ستوان همایون ضیایی*** که با خنده و شوخی بمب روحیه است   ...تازه از مراسم عقد کنانش  هم آمده  ،اما اصرار دارد که زنده از جبهه به خانه برنگردد....محل استقرار ما تنگ حاجیان است در جنوب قصر شیرین و محل عملیات گردان امشب بر روی ارتفاعات آهنگران ، مشرف به قصر شیرین،شب که فرا می رسد آتش تهیه ما از طریق توپخانه فرو می ریزد و گروهانها به سمت جلو پیشروی می کنند...ساعت نزدیک به 2 بامداد است از قلب عملیات خبرها ی خوشی نمی رسد ستوان ضیایی تیر خورده و مهدی سربازی که پدرش آهن فروش بازار تهران بود هم شهید شده علیرغم تلاشی که شد تا مهدی  خط شکن نباشد اما اینجاست که عملا با مفهوم قسمت و سرنوشت گره می خوری وبزرگی و سالاری هم به کمکت می آید...خمپاره 120 کنارپایت درست پنج متری تو فرود می آید و تو فقط ایستاده ای و خیره نگاه می کنی ....دوستان کناری تو هرکدام در چاله چوله ای فرو رفته اند و نیک بختانه همه زنده اند اما از شاهکار بی خیالی تو لبخندی بر لب دارند که زیر خاک و غبار ناشی از عملیات شب گذشته  پیدا نیست ....از بالا خبر می رسد ترکش اما به کشاله ران ستوان همایون ضیایی اصابت کرده ،بر اثر خون ریزی نزدیکیهای بامداد شهید می شود تا چشم می زنم کنار آمبولانس ایستاده ام  ...از داخل آمبولانس به چهره اش نگاه می کنم ...ستوان محجوب ما طلایی  و زیبا بود در این حالت زیباتر شده است ....شب عملیات 29 اسفند 66بود و امروز عید نوروز67 است هنگام تحویل سال کنار آمبولانسی که حامل پیکر شهید همایون ضیایی است همه دوستانش زار و زار اشک می ریزیم و خاطراتی که با همه زیر و بمش در ذهن و ضمیرت می نشیند ....افسر جوان خرم آبادی تعریف همه زندگی بود .....

......هوای اواخر اسفند ماه قصر شیرین بهاری ست و در این یک ماه آسمان همه ابری ست و باران هی می بارد و می بارد ....و دست در گردن دوست و لرزش شانه هایی که بار گریه چشم هاست که می بارد و می بارد چون همین آسمان ابری.... لحظات  تحویل سال خود هیجان انگیز  است تا چه رسد به این حال و احوال ،....

.... حول حالنا الا احسن الحال....جان و دل توانایی این همه همراهی با تن را ندارد ..... آمبولانس حامل شهید دورتر و دورتر می شود و باران می بارد ومی بارد و جویبارها جاری می شوند.....

                                          علی بهار نوروز  1367 جبهه تنگ حاجیان سر پل و قصر شیرین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

.....فلسفه کانت خرد ناب

فنومن ها یا پدیدارهای محصور در حیات بشر به خودی خود وجود دارند و شناخت آنها فقط معرف شناخت ما از آنهاست نه اینکه به حقیقت محضِ تعلق خاطر ما در آمده اند ،به عبارتی نه آنچنانکه هستند یعنی نومن وجود شی که خارج از اراده ماست ...همین نکته ظریف و اساسی به مثابه انقلابی در اندیشه بوده که کاشف آن مثل سقوط جسم از ارتفاع و یافتم های پی در پی ارشمیدس تاریخ! نشان از اندیشه ژرف کانت از سویی و ارزش معرفت شناسی جهان بر اساس دیاگرام ایشان است....وزنی از خرد ناب در عقل محض  تا بشر به ارزن توانایی و کهکشان   ناتوانایی خود پی ببرد ....از دفترهای گذشته علی ربیعی(ع- بهار)

                                            از منظومه آزادی

در تاریکترین لحظه ها

صدای شورانگیز نور را می شنوم

صدای ستاره و مهتاب

دریا و آفتاب

قلبم راهم قلمفرسایی می کنم

بالابلند و دلیر

تا هر جا که آزادی بروید

زندگی یعنی همین کبوتران سپیدی

  که در سینه داری

ای اسمان کوچک آبی!

تیر ماه 1374 ماهشهر علی ربیعی(ع- بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۶
علی ربیعی(ع-بهار)