حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

...از نوشتن

گاهی که نه همیشه باید نوشتن به ادم بیاید.....مثل رنگ و اندازه و شکل لباس که اگر نیامد به تنت زار می زند ...دوست داری از خودت فرار کنی ...قضاوت می شوی حتی در برابر ضمیر ناخودآگاه خودت تا دیگران که جای خود دارند ولذا  مارا  که همه آفتاب و تابستان داغیم به گل و بلبل و خنکای نسیم چکار...و لذا از همین حوالی خشک و خالی می نویسم....بگذریم...


.....از سروده در آیینه داغ تابستان......

صدای زنی در تخیل کوچه می پیچید

صدای دلگیر موسم تابستان

استحاله تن

بی بال و پر پریدن آتش از دهانه  آسمان غبرایی

در فراغت باد و خاک که می بارید

یادش بخیر عشق

اولین بازی کودکانه

ریاضت  هستی چشمانت

در ایینه داغ تابستان

ماهشهر مرداد 1365 علی ربیعی(علی بهار)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۸
علی ربیعی(ع-بهار)

1

مثل بنی آدم

هرگز

اعضای یکدیگر نبودیم

3

قافیه صلح

ردیف ندارد

6

شمشیر!

از رومی کشندآدمها

بیچاره گرگها

9

خیابان  بی تفاوتی داریم

بیا سر به بیابان بزنیم

10

جنگ شد

ما که جنگیدیم

عده ای هم فرار کردند

14

دوست دارمت بخاطر هیچ کس نه

اما برای تو زندگی کردم!

19

هوش سرشاری نداشت

آنکه به شمشیر آلوده بود

21

زیر چهار چرخ

سگ بوره ای کشید و رفت

ای صبح لعنتی به کجا می کشانیم

ماهشهر از دفترهای گذشته علی ربیعی(علی بهار)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۲۸
علی ربیعی(ع-بهار)

آخر به باد فنا داد عشق تو خاکسترمن ...صفای اصفهانی                           

این پیچک ها

این نیلوفرها

این قاصدکها

از رویای دلبسته ترین

ترانه قمریها گذشتند

تابه آستانه  دستانت رسیدند

که آتشزنه دیدار دوست  بودند

در فراموشی شبهای تارمن

اندوه بی شمار من

و چشمانت که خواب همه عمرم را

آشفته می کردند

مشهد زمستان 1390 علی ربیعی(علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۳
علی ربیعی(ع-بهار)

دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۳۶ نشر در بهار نیوز

http://baharnews.ir/vdcc11qm.2bq0e8laa2.html

داخلی آرشیو مقاله سیاسی

سخنی با فارس‌ها و عرب‌های پاک‌نهاد

بیماری دوره کودکی بشر

اگر بر دیده مجنون نشینیم  

بجز از خوبی لیلی نبینیم

فارس و عرب قرنهاست نان و نمک سفره همدیگر را خورده اند و به حلال و حرام یکدیگر نیک واقفند و انگاه که دست نیازی از طرفین به سوی همدیگر دراز شده با طیب خاطر یاور هم بوده‌اند ...در این میان ریشه قهر و عصبیت قطعا در بین آنان جایی ندارد،

بیماری دوره کودکی بشر

علی ربیعی (علی بهار)


گروه سیاسی: مقوله فارس و عرب بحث دامنه دار و پر پیچ خمی است که نیاز به بازبینی و بازسازی عاقلانه ای دارد تا این گوشه از تمدن بشری که شاهکاری‌ست در طول و عرض دنیا، علیرغم کج مداری‌ها و افراط و تفریط‌ها به آرامشی رسیده وسپس مهیای رشد و توسعه ای ساختاری و درون زا گردد که شایسته آن است و علاو بر این صلاحیت تمدنی این دو قوم نشان می‌دهد که در جنبه های مختلف ازحکمت عملی یعنی تهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مدن به تعبیر قدما ارزش های متعالی نهفته در خویش را به منصه بروز و طلوع رساند...

دامن زدن به عصبیت قومی و نژادی کار بی خردان است وعناد ورزان از هرسووقطعا کسانی که در این راه غیر اخلاقی طی طریق می‌کنند راه به جایی نمی‌برند وبه سر منزل مقصودنیز نخواهد رسید و آنچه در این میان درو می‌کنند هزینه ای است که هم بر خویش وهم دیگران تحمیل می‌کنند. منزلت انسانی آنجا سرکوب می‌شود که تعلقات بهیمی آغاز می‌گردد و این تعلقات هم در هیچ فرهنگ و مرامی ریشه عقلانی ندارد. پیام آخرین پیامبر خدا نه رنگ و نه زبان و نه قومیت است که همانا تقوای الهی ست که برای همیشه چراغ راه همه بشریت فرزانه است که ظاهرا در شرایط عوام زده و سطحی نگر از دیروزتا امروز جایی نداشته و ندارد و در این زمینه به خصوص که لازم است هنوز هم بسیار کارها صورت بگیرد تا از جاهلیت آدمی در همه عرصه های خود خواهی و خود محوری کاهشی صورت پذیرد ...

زمانیکه عمیق و از سر صدق به جهان پیرامون خیره می‌شویم با تاسف و تحیر به موارد بی شمار از دروغ و تزویر و نا بخردی مواجهه می‌شویم که همه در جهت منافع زود گذر و نا فرجام مادی هزینه می‌گردد و ظاهرا این شق از کردار در بشریت سیری ناپذیر است و به این زودیها به اتمام نمی‌رسد.
منطقه خاورمیانه که به تعبیر ویل دورانت گهواره تمدن بشری بوده است از این مصائب و مصیبت های تعلقات قومی و زبانی و فرهنگی آسیب های جانکاهی دیده که باعث عقب افتاده گیهای امروز است که اگر غیر از این بود با آن همه پشتوانه های فرهنگی مثبت این گوشه از تمدن بشری می‌توانست با توجه به تعالیم پیامبرانش پرچمدار راستین حق و عدالت و آزاده گی باشد که در حال حاضر نه این که چنین نسیت بلکه خود آتش بیار معرکه های بیشمار در سطح و عمق روابط بین الملل است.

در این میان فارس‌ها و عرب‌های پاک نهاد قطعا براساس فطرت الهی خویش دوست و یار و غمخوار هم در طول تاریخ پرفراز و نشیب خاورمیانه بوده اند واگر صلح و خوشبختی یاکه جنگ و بدبختی بوده باهم تحمل کرده اند. بیاییم راستی و نیک فرجامی را براساس راه و رسم همه پیامبران و اولیای الهی پاس بداریم. از کاشتن تخم کینه و نفاق و دشمنی بپرهیزیم و باور کنیم خداوند این جهان را آنچنان بزرگ و بی انتها آفریده که جای حیات معقول و انسانی برای هیچ بنی بشری تنگ نیست، پس به انسانیت هم احترام بگذاریم آزادی را پاس بداریم وبدانیم عاقبت شومی دارد آدمی -اگر چون صدام که حتی تا پلشتی یک مخفیگاه هم بخود ننگرد و عرب و فارس و کرد و ترک را به خاک و خون می‌کشد .

بیاییم از تفکرات بی منطق و قلدرمآبانه دست بکشیم و به صلح و آسایش و آبادی ملل خود کمک کنیم آتش بیار معرکه جنگ و ستیز قومی و نژادی نباشیم .بسط و توسعه گفتگو ی بین فرهنگ‌ها مارا از برخ کشیدن ما و منی دور می‌کند .....وبیاییم از تنگ نظری های تفکر منقبض غرب در پایان تاریخ و جنگ تمدنها پلی بسازیم برای صلح و دوستی تمدنها ....بزرگان شعر و ادب فارس وعرب پرچمدار دوستی و عاطفه برای همه بشریت بوده اند..... ولذا تا بوده چنین بوده که مجنون وار به لیلی خویش نگریسته ایم که: اگر بر دیده مجنون نشینیم /بجز از خوبی لیلی نبینیم

که اشاره ای است ظریف به نگاهی ست که آب و تاب کینه و عداوت ندارد و برای ذره ای تعلق دنیا ی شخصی و بهیمی قیصریه ای را به آتش نمی‌کشد،آدمی با هر تعلق خاطر و رنگ و نژاد و مذهب در ابتدای راه پر پیچ و خم جهان ایستاده است و قطعا مجهولاتش چون همیشه بر معلوما ت او می‌چربد و قاعده حیات آنست که با احترام به حقوق فرد فرد انسانها بنگریم ودر همه زمینه‌ها به راه مقابله با بحرانهایی که کل بشریت را تهدید می‌کند بیندیشم ......که حافظ بزرگ فرمود:
آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است/با دوستان مروت با دشمنان مدارا!

فارس و عرب قرنهاست نان و نمک سفره همدیگر را خورده اند و به حلال و حرام یکدیگر نیک واقفند و انگاه که دست نیازی از طرفین به سوی همدیگر دراز شده با طیب خاطر یاور هم بوده اند ...در این میان ریشه قهر و عصبیت قطعا در بین آنان جایی ندارد، بویژه در شرایط امروز دنیا که دانش بشری به جنبه های مثبت در عقلانیت و فطرت پاک سرشت انسانها کمک کرده است که سمت و جهتی در رفاه همه ملت‌ها و اقوام چاره کار است نه انحصارگری در مقوله های بیشمار علمی وفرهنگی که البته انحصاگران راه به جایی نخواهند برد.

دخایر تمدنی و فرهنگی این دو قوم فرهیخته آنچنان در هم تنیده و ادغام شده است که در بسیاری از مقوله‌ها قابل تشخیص نیست که آیا این جنبه فرهنگی عربی است یا پارسی و برداشت‌ها از ذخایر همدیگر نیز به همین صورت. جالب اینکه همه عقلاو اهل فضل براین وجوه از مفارقت و همدلی وقوف دارند و سعی در اشاعه آن و کم هستند کسانی که به تفرقه دامن می‌زنندکه در اینجا لازم است فرهیختگان هر دو طرف میدان را از دست این ناکسان خالی کنند و اجازه ظهور و بروز افراط در منیت های جاهلی ندهند.

علاوه بر این اگر به ظاهر هم دشمنی هست، با اندکی گذشت و مسامحه می‌توان به مشکل پی برد و هم به حل آن پرداخت ...فارس و عرب بیایند و آنچنان به هم نگاه کنند که پیغمبر به آنان نگاه می‌کند... و خلاصه اینکه دامن زدن به اختلافات قومی و نژادی بر خلاف اصول اخلاقی و انسانی‌است و کسانی که به هر بهانه‌ای به این چنین مسائلی دامن می‌زنند، سهوا یا عمدا، نفرت‌پراکنی و کینه‌توزی را تقویت می‌کنند.

به قول آن اندیشمند غربی که «قومیت‌گرایی و ملیت‌پرستی» را به بیماری دوره کودکی بشر تشبیه کرده؛ (که واکسن آن هم کشف شده؛ عقلانیت و انسانیت) بیاییم خود را در مقابل این باورها و تعصبات غلط که ریشه در جهل تاریخی دارد، واکسینه کنیم؛ که این مرض، در صورت اپیدمی در هر جامعه‌ای، تبعات نامیمون و سختی دارد؛ و اندکی اگر اطراف ایران‌مان را نظری بیاندازیم، این تبغات نامیمون، مرگبار، ویرانگر و ... را به عینه می‌بینیم!

                   ماهشهر فروردین 1394 علی ربیعی(علی بهار)

داغ کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۲۴
علی ربیعی(ع-بهار)

....از سروده فراست ذهن...

جایی برای رویاهای من

جایی امن

به دل آرایی یک گل

آواز یک پرنده

لبخند یک کودک

و زمین  هم پنهان در برگهای  خزانیش

کوچه های خواب زده زمستانیش

و چون بهار آید

صلح آسمانی ابرها

تنیده با الهام متعالی عشق به هستی

در گوهر زاینده باران آغاز می شود

و جادوی بی مثال  وجد

در پرواز قوها و اردکها

 همسرایی نسیم و دریا

تا پیدایی  ابدیت در حضور  اشیا ء

آنگاه ست که!

مدهوش فرزانگی  جهان  می شوم

پایانی هم متصور نیست

همچنان که آغازی

زنهار اگر فراستی نباشد!

ماهشهر علی ربیعی(علی بهار)

.....روشنگری لذت بخش ترین میوه بشری

میدانید دوستان من نگاه عمیقتر و روشنگرانه به زندگی مثل صعود به ارتفاعات بلند کوهستان می باشد هرچه در این عرصه بیشتر طی طریق کنید و راه صعب تر باشد لذت فتح و دستیابی آن شیرین تر است و چه خوب است که امروز از این امکان که فن اوری در اختیارمان گذاشته در جهت نورافرینی به جهان پیرامون کوشش نمایید کارل پوپر می گویدهنگامی که به بی‌کرانگی آسمان پرستاره نظر می‌دوزم، تخمینی از بی‌کرانگی نادانی خود به دست می‌آورم. اگر چه عظمت کیهان ژرف‌ترین دلیل نادانی ما نیست؛ اما یکی از دلایل آن است- و لذا با این تعبیرات زیبا و عمیق هرچه هم بدویم و به نادانی خویش واقفتر می شویم کم دویده ایم و تازه این ابتدای راه است پس عرصه روشنگری را تا می توانیم بسط دهیم که لذت بخش ترین میوه بشری ست.....از دفترهای گذشته علی ربیعی(علی بهار)

.........کانت فیلسوف مدرنیته

ورود به دنیای پررمز و راز فیلسوفی که چراغ هدایت بشری در عرصه روشنگری بوده است لذتی دارد که باری وزنه ارزشش بالاتر از همه آن لذایذ مادی و جسمی است که حیات تکوینی آدمی را سیراب می کند. خوانش و فهم این اندیشه های ناب که ریشه در فطرت پاکسرشت انسانهای والا دارد سخت و جانکاه است و تاب تحملی وزین می طلبد   تا چه رسد به افرینش این اندیشه ها که ساختارهای جوامع بشری را در جهت زایش نیک فرجامی سوق می دهدهر جند دلمشغولی های کج مدارانه برای رسیدن به اسایشی همگانی که آرزوی کانت بوده در برابر دیوار بی اعتمادی تعلقات قدرتمندان  آب راهه ای حقیر می نماید! اما علیرغم همه ناهمواریها این راه طی شدنی است و بشر فرجامی جز این نداردکه به سر منزل مقصود که روشنگری و روشن اندیشی است رسد.....از دفتر های گذشته علی ربیعی(علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۲۱
علی ربیعی(ع-بهار)

در آغاز نوروز،در آغاز بهار

آرزو کنیم بیمارستانها از بیمار تهی شوند

زندانها از زندان،قلب ها از نفرت

و ستمگری در خیال تاریخ هم بمیرد

باور کنیم جهان برای هیچ کس تنگ نیست

و سفره خداوند هم بر روی هیچ کس بسته نیست....علی ربیعی(علی بهار)

سروده جلوه نوروز در بزم سحر

بازهم تکرار سبز روزگار

بازهم پروانه های بی شمار

بازهم رقص پرستو عطر گل

باز هم تا کهکشان بوی بهار

 

دست در دست هم و آدینه ها

خلوت ایّام با  سبزینه ها

شکل  هر لبخند تندیس  گل است

گل به تعبیری  صفای سینه ها

 

دشت ها در‍سـِحــْر نور افتاب

می پرند پروانه ها با آب و تاب

زندگی  با شهد زیبایی قرین

فصل مستی آمده ست اینک شتاب

 

کوچه ها چون  باغ ها یی از بهشت

از همین آیینه ها باید نوشت

عشق ها چون عادت دیرینه اند

از تو می گیرند سراغ سرنوشت

 

جلوه نوروز در بزم سحر

بلبلان از قمریان آشفته تر

هرکسی از باغ می گیرد سراغ

با شکوه است این جهان سبزتر

 

می توان تا عمق اکسیژن دوید

می توان خورشید را زیبا کشید

می توان در انتظار اسمان

ابرهایی هم به رنگ گریه دید

ماهشهر اسفند 1387 علی ربیعی(علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۱۹
علی ربیعی(ع-بهار)

به تعبیر ویل دورانت لذات فلسفه همانا جستجوی جهانی آرمانی ست... بی جستجو انسان از بدیهی ترین مفاهیم در هستی جا می ماند ...جستجوگری است که برای انسان بالغ پرسش گری ایجاد می کند ....

....از منظومه پرسش............

1

از پیشانی کدام ستاره زاده شدم ؟

از شهاب کدام شب؟

ازشاخ و برگ کدام گیاه؟

از بطن کدام مادر؟

در کجای زمین ریشه دارم ؟

تاج محل من کجاست؟

خِنگ ُبتم را چه کسی احیا می کند!؟

خاکسترم از بستر کدام رودخانه می گذرد؟

ای آسمان ستاره ام کو؟!

2

هر صبح زمرّد

با خورشید و پرنده

با کوه و دریا

تکرار می شوم

و با آهوی نازک خیالم

چون نسیم

به چالش مزّین بهار بارانی می روم

من زنده ام تا زندگی زنده است.........

ماهشهر پاییز 1376 علی ربیعی (علی بهار)

 

.
ازشاخ و برگ کدام گیاه؟
از بطن کدام مادر؟
در کجای زمین ریشه دارم ؟
تاج محل من کجاست؟
خِنگ ُبتم را چه کسی احیا می کند!؟
خاکسترم از بستر کدام رودخانه می گذرد؟
ای آسمان ستاره ام کو؟!
2
هر صبح زمرّد
با خورشید و پرنده
با کوه و دریا
تکرار می شوم
و با آهوی نازک خیالم
چون نسیم
به چالش مزّین بهار بارانی می روم
من زنده ام تا زندگی زنده است
ماهشهر پاییز 1376 علی ربیعی (علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۷
علی ربیعی(ع-بهار)

.....از سروده کوچ...........

ابتدای بامداد

افق کمی پیدا

افق کمی پنهان

صدای هی هی چوپان

صدای خسته ایل

صدای دور گله

صدای شیهه اسبان 

درختان هم در انجماد زمستانی خویشند

ابرها در التهاب زمین می پیچند

باد می خواند

باران می بارد

هندووار سجده میبرم

به تقدم بی مثال عناصر

وبادهای موافق که می گویند

 کوچ باید کرد

....

 بیا برویم   !ای دوست

همره هر روزه دل و دنیا

از آغاز شک  به  انحنای بهت یا تردید

فصل های بی معنا را رها کنیم

معابر می گویند که سفر گاهی فقط رفتن ذهن است

در محاق جدایی

بی کسی بی پناهی

می دوی  به حیرت ازاین سو به آن سو

هر چند  هنوز هم در ابتدای آرایش آرزو های خویشی

..................

نیشابور تابستان 1368 علی ربیعی(علی بهار)

 

......آدمهای شبیه خویش!


....تا چشم نای دیدن دارد هم دریا و هم آسمان غرق فیروزه های خوش رنگ خویشند و چون روز بر آ ید

خورشید با همه توان فقط گوشه ای کوچک از اسمان را تسخیر می کند و تو در میانه این همه دریا به

حقارت خورشید هم پی نمی بری تا خود که باشی که بخواهی از منّیتی بلند به دنیا بنگری ....کوچه دل آدمی

هرچه بزرگتر صفای قدم دوست وزین تر که جایگاه دل و دلدار اگر به صرافت عشق رسند آنسوتر از

خورشید را هم می بینند ..به دل می گویم راستی زیباترین دنیا دنیایی ست که آدمهای آن شبیه خویشند و

اصرار ندارند در لباس دد و دام فرو روند.... از دفترهای گذشته ماهشهر علی بهار پاییز 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۰۵
علی ربیعی(ع-بهار)

نغمه ای بخوان محبوبم برای دلواپسی همه زمانه ها


که به حزن بی تاب قناریها عادت کرده ایم...


ضرب آهنگ قفسها را می شنوی؟


خیل دلسوختگانت را مرنجان


روزی چشمانت را،چشمانت را


فرمانروای همه نرگسی ها می کنم


تا در مخموری قشنگ یک روز بارانی


از پرچین همه واهمه ها و دلتنگیها بگذریم


پاییز 1387 ماهشهرعلی ربیعی (علی بهار)

حافظ و شکسپیر!

گاهی غزلهای حافظ را زمزمه می کنم ...چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم ........که دل بدست کمان ابروییست کافر کیش ......زآستین طبیبان هزار خون بچکد......گرم به تجربه دستی نهند بردل ریش .....وزمانی دراز در دنیای بی سرانجام و پرآلام شکسپیر سیر می کنم ....که این دو عجبیب شباهتی دارند درمزمت بی وفایی دنیا و تنهایی آدمی ...و رنج والام روزگاران .. و کلام دردناک شکسپیر شاید ...اگر خواب مرگ دردهای قلبمان و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر پیکر ما فروریخته... پایان بخشد نهایت وسرانجامی ست که باید البته آرزومند آن بود.....آنزمان که این قفس فانی و خاکی را بدور می افکنیم در آنخواب مرگ شاید رویاهای ناگواری را ببینیم !ترس از همین رویاهای زود گذر است که مارا به تحمل وتآمل وا می دارد....از خطابه های جاودانه هملت اثر شکسپیر....و نهیبی که ایندو بر شرارت وخود خواهی آدمیان می زنند جای بسی تآمل دارد......

                                        ماهشهر از دفترهای گذشته علی ربیعی(علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۶
علی ربیعی(ع-بهار)

سا لها می گذرد

سالها ی مدرسه و گریز

دانشگاه و انقلاب

سربازی و جنگ

و ما که پی در پی پلهایی در اضطراب-

از خاطراتمان ساختیم بنام زندگی

وگاهی که ترسیدم !

حتی از عشق

به خلوت دل خود رفتیم

با چشمانی که حسرت مگر، پلکی عاشقانه داشت

روزها و سالهای پر هیاهو وپر آشوب-

که مجذوب خیابان بودیم

سْرَکِ یک قرار!

دلبسته کوچه ای بنبست

آه خدایا دوست دارم

کوچه های جهان را

*تنگاره های کوچک مهربانی

وقت بگذشت

نسل من هنوز هم

درپی یاد ها و یادگارهای خویش است

علی ربیعی (بهار) ماهشهر تابستان 1388

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۱۵
علی ربیعی(ع-بهار)